سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بر و بچه های مدرسه کوشیار سابق






درباره نویسنده
بر و بچه های مدرسه کوشیار سابق
مدیر وبلاگ : نرگس[3]
نویسندگان وبلاگ :
h.d.mosibat (@)[1]


این وبلاگ واسه تمام بچه های دبیرستان دخترانه کوشیار گیلانی "سابق" ساخته شده.و یه پل ارتباطی برای همه مونه که بعد از منحل شدن مدرسه،از هم جدا نشیم. هر کدوم از بچه های کوشیار سابق،دوست دارن مطلب بنویسن و مدیر (من)تو همین وبلاگ با اسم خودشون بذاره،توی نظرات،آدرس وبلاگ یا ایمیلشون رو بذارن تا یه نام کاربری و رمز عبور براشون ارسال کنم. من اخبار مربوط به بچه های سال دوم(که الان دارن رفتن سوم) رو می نویسم و بقیه هم واسه سال های دیگه. قربونتون---» نرگس
تماس با نویسنده


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بر و بچه های مدرسه کوشیار سابق

آمار بازدید
بازدید کل :2950
بازدید امروز : 0
 RSS 

کــوشــیار

یادش بخیر کوشیار دخترانه

یادش بخیر....

یادش بخیر اون روزا که ما با رفقا تو حیاط اتراق میکردیم.

یادش بخیر اون شوخی هایی که با هم میکردیم.

کی فکرشو میکرد من و فاطی و آیلین،سه تا دوست جون جونی یه روزی از هم جدا بشیم.فاطی رفت"نیکان"که هنوزم که هنوزه نمیدونم کجاست و آیلین هم رفت تو یه کلاس 40 نفری مدرسه"اندیشه های شریف"منم اومدم اینجا"بهار دانش".

یادش بخیر اون صندلی شکستنهایی که  مدیر هیچوقت نفهمید کاره کی بود

آره جدا خیلی یادش بخیر!

یادش بخیر اون التماسایی که واسه یه دقیقه دیر دادن امتحان می کردیم.

یادش بخیر وقتی با یکی از کله گنده های مدرسه دهن به دهن میشدیم و دو دقیقه بعدپشیمون میشدیم و بچه ها می گفتن "بی خیال تا سال بعد یادشون میره"

اما کی فکرشو می کرد که کوشـــــیار سال دیگه ای نداره....

کی باورش میشد اون کوشیاری که حرف اول و میزد حالا بسته شده....

یادش بخیر اون ورق های دوستی که بین دانش آموزا بود و حالا پاره شده و هر تکه از ورقهایِ دفتر کوشیار حالا توی یه دبیرستانه.....!.

دیگه واقعا یادش بخیر.

یاد اون عزیزی که رفت.

یادش بخیر اون آقای نیک روشی که دیگه بین ما نیست

همه میگفتن کوشیار دختران هنوزم قویه ......اون قوی بود اما.....

کی میدونست که دست سرنوشت صفحه لجبازی رو ورق زده وقراره کتاب کوشیار دخترانه  واسه همیشه بسته بشه...!

هر موقع می خوایم این خاطرات تلخ رو فراموش کنیم صدامون میزنن:بچه های کوشیار بیاین  باتون کار دارن!....

امّا من مجبورم که بگم:

خداحافظ نیمکت های کلاس مریم

خداحافظ کچ هایی که بی ملاحظه تموم میشدید.

خداحافظ مدیری که نگران حال ما بودی ....

و بالاخره......

خداحافظ به:

"کــــــــــوشیار دخترانه"

توسط:H.D.MOSIBAT.GIRL



نویسنده » h.d.mosibat . ساعت 5:13 عصر روز شنبه 87 مرداد 12


 

کی باورش می شد کوشیار منحل بشه؟ 

 

هیچ کس باورش نمی شد.هنوز خود من هم باورم نمی شه که مدرسه کوشیار دختران منحل شده باشه!

اون همه خاطره...اون همه ماجرا...اون همه دوست...اون همه دبیرای دوست داشتنی و تکرار نشدنی!

آقای فتوحی-خانم صابر معاش-آقای صباغ-خانم مرادی-آقای خداپرست-خانم قربان زاده-آقای تقی نژاد و مداح.خانم راستی و سلطانی و...آقای فردادی و جدیتش! و مدیر مهربون و دلسوزی که تا روز آخر بسته شدن مدرسه ما رو تنها نذاشت و مدام تو فکر این بود که بعد از کوشیار کجا قراره بریم؟!

هیچ کس باورش نمی شه کوشیاری که سالیان سال بالاترین درصد قبولی رو داشت،کوشیاری که وقتی نتیجه کنکور اعلام می شد،مثل نخود و کشمش پزشکی و مهندسی بیرون می داد  توی یه چشم به هم زدن خالی بشه!

هنوز وقتی به دانش آموزای سابق می گیم: ((کوشیار))...به به و چه چه راه می ندازن.

واقعاً مقصر کی بود؟ 

هیچ کس نمی دونه و نمی تونه گردن کس دیگه ای بندازه.    

اگر هم قرار باشه تقصیر به گردن کسی بیفته،حقیقت اینه که:

((همه مقصریم)) 

چه دانش آموزان و چه مسوولان و عوامل مدرسه. 

متأسفانه خودمون خواستیم این طور بشه.نه این که از عمداً خواسته باشیم.این طور پیش اومد و ما به جای اصلاح،بهش پر و بال دادیم و گذاشتیم پیش بره و آخر سر هم که...

حالا دیگه مهم نیست چی پیش اومده...هر چی گذشته رو به یاد بیاریم بیشتر اعصابمون خورد می شه.

اینکه چطور صمیمی ترین دوستا از هم جدا شدن.

چطور من نتونستم حتی از معلمامون خداحافظی کنم؟!

حتی اون دوشنبه آخر که همه رفته بودن،من نرفتم...

دلم خیلی واسه خودم می سوزه...و واسه بچه هایی که انصاف نبود جدا بشن.

همه پخش و پلا شدیم.

از بچه های دوم خودمون می گم.

طاهره رفت اندیشه های شریف.ندا که جزو گروه پنج نفره مون بود و کلی خاطره با هم داشتیم رفت شاهد.منصوره رفت امید ایران.طاهره شماره2 و شیوا و یه سری دیگه از بچه ها رفتن دانش پژوه...بعضیا دولتی رفتن.

من و الهام و عاطفه و پریچهر و آوا و غزاله و... هم که اومدیم بهار دانش.

یعنی اولش قرار نبود بریم.خانم شناسا بود که با کلی دلسوزی و سفارش و... ما رو روونه کرد.

محیط جدید،مدرسه جدید،دوستای جدید...

نمی دونم چقدر طول می کشه تا عادت کنیم.

آیا مث بچه های کوشیار یه دست و یه صدا می شیم؟بازم می تونیم همون خاطره های تلخ و شیرینو تجربه کنیم؟

فقط خدا خبر داره و بس! 



نویسنده » نرگس . ساعت 11:26 عصر روز جمعه 87 مرداد 11